فصل چهارم

لازم دارم پیش یه روانشناس برم  اصلا نمیتونم درس بخونم روزام بیهوده میگذره ... باید برم ازش بخوام که فکر مریمو از ذهنم بیاره بیرون باید واقع بین بشم مریم منو ترک کرد و رفت حالا به هر دلیل من باید فراموشش کنم اون منو فراموش کرده و داره زندگی میکنه و من منتظر کی هستم؟ شاید راست بود ما بدرد هم نمیخوردیم حال بقیه برام مهمه و دوست ندارم کسی ازم ناراحت باشه من دروغ نمیگم البته سعی میکنم و من اشتباه کردم مریم هم مثل همه دخترای تهران و من چرا دوسال از عمرمو هدر دارم؟ به زودی این دوره از زندگیم تموم خواهد شد  تصمیم دارم یه وب جدید بزنم و زندگی جدیدی شرو کنم میدونم احتمالش صفره اینجا بیای اما اگه حرفامو میخونی لطفا کامنت بزار فصل چهارم...ادامه مطلب

دوسال پیش همین روزا بود که مریمو واسه اولین بار دیدم یه روز بارونی بود نسبتا.... و چقد خوشحال بودم از دیدنش و چه شب سختیه امشب همیشه از خوندن حرف های گذشته فراری بودم یه بار بهم گفت ما بهم نمیخوریم  حقیقتش تصورش از من نسبتا درست نبود فکر میکرد م فصل چهارم...ادامه مطلب

بیشتر اوقات که اختلاف پیش میومد من توضیح داشتم اما نمیگفتم یا نمیدونستم چجوری بگم یا یه جوری میگفتم که اشتباه برداشت میشد .  من حداقل تونستم به خودم ثابت کنم که تورو واسه هوس نمیخواستم. واسه پول نمیخواستم یا هر چیز دیگه ای..... من تورو واسه خودت فصل چهارم...ادامه مطلب